گزارش "رادیو کوچه" درباره قیام علیمردان خان بختیاری
ایل بختیاری بدون شک در تاریخ ایران زمین از تاثیرگذارترین قومیتهای ساکن در کشور بوده است. حماسههای بسیاری از شخصیتهای مختلف این ایل بیادگار مانده است. آنچه که در این برنامه رادیویی تصمیم به ارائه آن داریم، معرفی «علیمردان خان» بختیاریست که در دوره «رضا شاه پهلوی» میزیست.
علیمردانخان از مادری چون «بیبیمریم»، معروف به سردار مریم بختیاری زاده شد. بیبیمریم دختر «حسینقلی خان ایلخانی بختیاری» و مادرش «بیبی فاطمه» دختر «علیرضاخان کیانرسی» بود. بیبیمریم در جنگ اول جهانی که بخشهایی از ایران اشغال و زیر نفوذ نیروهای استعمارگر روسی و انگلیسی قرار گرفته بود به طرفداری از نیروهای آلمان و عثمانی و علیه نیروهای اشغالگر روس و انگلیس قیام کرد.
حماسه اول او نبرد بر علیه دیکتاتوری و استعمار بود و حماسه دوم که عظیمتر از حماسه اول اوست مقاومت دلیرانه و بیباکانه او و مرگ شجاعانه و مظلومانهاش میباشد.
بقول «پروفسور گارثویت»: این پیرزن برجسته روحی سرکش و فکری مستقل داشت و در تعیین سیاست بختیاری به ویژه در جنگ جهانی اول نقش مهمی ایفا کرد.
پدر علیمردان خان، علیقلی خان چهارلنگ بود که در جوانی در اثر توطئهای فامیلی وفات یافت و کودکی خود را نزد داییهای خود علیقلی خان سردار اسعد و خسروخان سردار ظفر گذراند و به مکتب رفت تا اینکه در سال ۱۳۰۲ بعد از مجزا شدن طوایف چهارلنگ از هفت لنگ به همراه برادر خود محمد علی خان به عنوان روسای این طایفه تعیین گردیدند. در سال ۱۳۰۰ با تشکیل حزب «ستاره بختیاری» علاقه و گرایش شدیدی به این حزب پیدا کرد…
علیمردان خان در سال ۱۳۰۷ جمعیتی به نام «هیئت اجتماعیه بختیاری» مرکب از دوازده نفر از سران و کلانتران بختیاری تشکیل داد. سپس در «تنگ گزی» و «شوراب» اجتماع کردند و راه جنوب به شمال بختیاری را با انفجار «پل شالو» بستند و آماده حمله به «فریدن» شدند که دولت با شتاب سردار فاتح و محمدتقیخان امیر جنگ را برای مذاکره نزد آنها فرستاد. در همین زمان طوایف زراسوند، بامدی، احمدخسروی، دینارانی و بابادی به نهضت پیوستند و محمدرضا خان سردار فاتح و سردار اقبال هم عملن از نهضت پشتیبانی کردند. ولی مذاکرات خوانین بختیاری با علیمردان بینتیجه ماند. در سال ۱۳۰۸ دهکرد و اکثر مناطق بختیاری به دست نیروهای هیئت اجتماعیه تصرف و یا به آنان پیوستند.
دولت رضا شاه هراسان از این قیام تمام نیروهای خود در سراسر کشور را برای سرکوب به فرماندهی «تیمسار شاه بختی» بسیج و روانه منطقه کرد. در زمانی که هیئت اعزامی برای صلح با علیمردان خان و دیگر سران نهضت در «روستای زرد» و یا در حومه قهوه رخ «قه فرخ» مشغول مذاکره بودند از همه طرف بختیاری مورد تهاجم ارتش قرار گرفت. از جنوب، لشگر اهواز به فرماندهی سرهنگ محتشمی، از غرب لشگر خرم آباد به فرماندهی سرتیپ تاجبخشاز شمال سرهنگ بهادر بختیاری و تیمسار شاه بختی حمله را کامل کردند.
منطقه سفید دشت که مدت بیست روز یک تیپ ارتش در محاصره بختیاریها بود، با جنگی خونین به تصرف دولت درآمد و نیروهای بختیاری عقب نشینی کردند. علیمردانخان و یارانش بعد از یک سال درگیری و جنگ پارتیزانی با وساطت بعضی از خوانین تسلیم و به تهران انتقال یافت ولی با آمدنش به تهران توطئه برای مرگ او هم شروع شد. بعد از مدتی به همراه سردار فاتح و سردار اقبال و چند نفر دیگر دستگیر و به زندان قصر منتقل شد و حماسه دوم حماسهساز بختیاری آغاز گشت. حماسه اول او نبرد بر علیه دیکتاتوری و استعمار بود و حماسه دوم که عظیمتر از حماسه اول اوست مقاومت دلیرانه و بیباکانه او و مرگ شجاعانه و مظلومانهاش میباشد. مرگی که عین زندگی بود آن هم یک زندگی حماسی و قهرمانانه. علیمردانخان با مقاومت مردانه خود باعث تحسین معروفترین رجال سیاسی و زندانی گردید و در سپیدهدم یکی از روزهای اسفندماه ۱۳۱۳ این راد مرد بختیاری را جلوی جوخه اعدام بردند.
«علیمردانخان» جامهای زیبا بر تن کرده و سر و روی خود را آراسته و با گامهای بلند و استوار و قامتی رسا حلاجوار بدون اینکه ذرهای از ترس به دل راه دهد به قتلگاه نزدیک میشد. او رفت تا شهادت مظلومانه دیگری را بر صفحه جنایات رژیم دیکتاتوری رقم زند
نویسنده نامدار، «بزرگ علوی» اینطور مینویسد: علیمردانخان جامهای زیبا بر تن کرده و سر و روی خود را آراسته و با گامهای بلند و استوار و قامتی رسا حلاجوار بدون اینکه ذرهای از ترس به دل راه دهد به قتلگاه نزدیک میشد. او رفت تا شهادت مظلومانه دیگری را بر صفحه جنایات رژیم دیکتاتوری رقم زند.
هنگامی که از برابر جوخه اعدام میگذشت با جبینی باز و لبانی پر از خنده با آنها احوالپرسی کرد، وقتی یکی از دژخیمان میخواست چشمهایش را ببندد به آرامی دستمال را از دستش گرفت و گفت: پسرم!! بگذار تا این صحنه جالب و تماشایی را که قطعن مافوقان شما را خوشحال میکند من هم در آخرین لحظات حیاتم به چشم ببینم چرا که تا کنون من شیری را دست و پا بسته در مقابل مشتی شغال ندیده بودم.
«سید جعفرپیشه وری» از قول یکی از زندانبانان که شاهد اعدام آن شیر بیشه بختیاری بود مینویسد: در آخرین لحظات که میخواستند او را به جوخه دار ببندند، با صدای رسایش فریاد برآورد زنده باد ایران و آزادی که با صفیر چند گلوله خاموش شد.
لحظاتی بعد جسد بیجان مردی که دلی چون شیر و عزمی پولادین داشت، و در میدانهای جنگ هیچ رزمندهای پشت او را ندیده بود دمر به پای چوبه دار بر زمین در غلطید. که چه خوش تصویر میکند شاعر، ذهن شیر علیمردان را در آخرین لحظات جان دادن:
ددر گل سی کشتنم پلان بریدن گویلم زداغ مو کمر بریدن
بالونا بالا هوا بالا تنیده ددیل محمدعلی پلا بریده
علیمردان خان با مرگ خود مردی، دلیر، آزادگی، وطندوستی و نفرت از دیکتاتوری و استبداد را شهادت داد و به قول روانشاد استاد «مهراب امیری»، به موازات هر قطره خونی که از پیکر سردار رشید بختیاری بر روی زمین میچکید هزاران قطره اشک از چشمان مشتاقان و علاقهمندان او بر روی گونههای رنگ پریدهشان میغلطید، مردان جامه دریدند و دیرکهای بهونها را پایین کشیدند، زنان موی سر بریدند، شعرا رثای او مرثیهها سرودند و آهنگسازان ترانه شیرعلیمردان را ساختند. هنوز چوپانان در قلههای منگشت، کلار، تاراز و زرده «زردکوه» اوازش را چنین میخوانند:
مو لر بلیط خوروم هف سال چوپونم گر زنیم و قرقره مو مشق ندونم
معنی: من لری هستم که نان بلوط میخورم و هفت سال است که چوپان هستم اگر مرا به قرقره جوخه اعدام ببری مشقم را نمیدانم.
شمشیر علیمردون طلای بیغش ز زمین برچ ازنه و آسمون تش
معنی: شمشیر علیمردان طلای خالص است و در زمین برق میزند و در آسمان آتش.
بیعروس تو کل بزن تا مو کنم جنگ شمشیرم وِ گل زنم سی ایل چارلنگ
معنی:ای عروس خانوم تو گریله (؟) بزن تا من جنگ کنم شمشیرم را به گل زنم برای ایل چهارلنگ.
کجه تیر کجه سپاه کجه فراشم ره بدین دام ددوم بیان سر لاشم
معنی: تیر و تفنگ و سپاهیان و خدمتگزارانم کجا رفتند، راه را برای مادر و خواهرم باز کنید تا خود را به جسدم برسانند.
دشمنون ز بعد مو چاره ندارن گَویل نیله سووار و هفت و چارن
معنی: دشمنان بعد از من چارهای ندارند زیرا برادران نیله سوار (اسب سوار) ما چهارلنگ و هفت لنگ هستند. (سپاه ما شامل هر دو شاخه بختیاری هم چهارلنگ و هم هفت لنگ هستند).
چی کلا پرپر کنم روم و تهرون اسم شاه نه کور کنم، شاه علیمردون
معنی: همانند کلاغ پرپر میزنم و میروم تا تهران (پایتخت) اسم شاه را کور میکنم (از بین میبرم) و اسم شاه علیمردان را مینویسم.