کرم رضا تاجمهر: «مِکیس» شبکهی افلاک به بیگانه
دیدن انواع دیشهای ماهوارهای بر روی
پشتبام منازل، امروز بیشتر از هر زمان دیگری است. پارازیت هم از آنجا که
در حوزهی سلامت و محیطزیست مسئلهی قابل تأملی است، راه به جایی نبرده و
واقعیت این است که برخی شبکههای ماهوارهای با پخش سریالهای آبکی و
سخیف، گوی سبقت را از صدا و سیمای عریض و طویل و انحصاری ما ربودهاند.
جالب
اینجاست که هنوز مسئولان گرامی، راهحل را در چارچوبهای دیگری جستوجو
میکنند که «محدودکنندگی» ویژگی مشترک همهشان است. کاش متوجه میشدیم که
تقابل و مبارزه در فضای نرم، ویژگیهای خاص خودش را دارد و با ابزارهای
فیزیکی و بازدارنده نه تنها نمیتوان به مطلوب رسید، که آشکارا و بدون
اینکه خودمان متوجه باشیم، در مسیر خواست طرفهای مقابلمان گام
برداشتهایم و به اصطلاح برای آنها و به نفع آنها بازی کردهایم.
در
تمام سالهای اخیر، آنچه بیش از هر چیز دیگر محور تصمیمگیری مدیران و
تصمیمگیران صدا و سیما بوده، توسعهی کمّی بوده است که البته همهجا آن را
عنوان میکنند و به اینکه فلان مقدار کانال رادیویی و تلویزیونی جدید
راهاندازی شده است، میبالند. اما آیا از نظر کیفی هم به فکر تهیهی
برنامههای مفید و قابل رقابت با برنامههای کانالهای ماهواره بودهاند؟!
متأسفانه این اتفاق نیفتاده و نمونهاش پخش فیلمها و سریالهای تکراری از
بیشتر این کانالهای به اصطلاح جدید است که انگار بینشان دست به دست
میشود و البته معلوم است که قدرت جذب مخاطب قابل توجه، در چنین رویکردی
وجود ندارد.
متأسفانه در معدود برنامههای تولیدی نیز یک نگاه
دستاندرکاران، به برنامههای ماهوارهای است و البته کپی کردن از روی دست
آنها. شباهتی که بخشهای خبری مختلف صدا و سیما و بخشهای خبری- تحلیلی به
نمونههای خارجی دارد، بر هیچ کس پوشیده نیست. در مواردی این شباهتها به
اندازهای میرسد که مخاطب احساس میکند مثلاً فلان مجری وطنی، در درون
خودش احساس میکند فلان مجری غیروطنی است که چارچوب کاریاش را تقلید
میکند. بخش بعد از خبر ساعت 19 شبکهی یک سیما و برنامهی «شام ایرانی» که
نسخهی کپیشدهی برنامهی «بفرمایید شام» شبکهی «من و تو» است، تنها دو
نمونه از این تقلیدهای بیهوده است که حتا در چارچوب اجرایی خودشان هم تلاش
میکنند به نسخهی اصلی وفادار بماند.
به نظر میرسد تصور برنامهسازان
اینچنینی این است که با این کار قادر خواهند بود مخاطبان کانالهای
ماهوارهای را به خودشان جذب کنند. برداشتی سطحی که البته مضحک و خندهدار
است. این اتفاق زمانی تلختر و گزندهتر میشود که متوجه میشویم گروههای
طنزپردازی که آنتن ملی در اختیارشان است، با تَهْ کشیدن خلاقیتشان در پی
مسخره نمودن برنامههای مختلف کانالهای ماهوارهای برمیآیند، بدون اینکه
به چارچوب و عواقب کاری که میکنند، آگاهی داشته باشند.
یکی از این
برنامهها طنز روتین «خندهبازار» است که به نظر میرسد نگه داشتناش روی
آنتن برای مدت طولانی حاکی از خالی بودن کُنداکْتور سیماییها از
برنامههای جذاب دیگر است. این گروه در بخشهای مختلف شبانهشان به مسخره
کردن بسیاری از برنامههای کانالهای ماهوارهای مختلف میپردازند، تا جایی
که بخش عمدهای از حجم برنامههای خود را به این نگاه اختصاص میدهند.
نکتهی ظریف و البته تلخ ماجرا اینجاست که تنها کسانی قادر به درک منظور و
طنز نهفته در چنین برنامههایی هستند که مخاطب ثابت آن برنامههای
ماهوارهای باشند و در غیر این صورت قادر به برقراری ارتباط درست و حسابی
با این برنامهها نیستند.
چنین رویکردی نمایانکنندهی دو واقعیت تلخ
است؛ اول اینکه خودِ برنامهسازان صدا و سیما همهی برنامههای ماهوارهای
را دنبال میکنند و در پی دستْمایه قرار دادنشان برای دستیابی به ایده
به منظور برنامهسازی هستند و دوم اینکه میدانند حجم قابل توجهی از
مردم، مخاطب برنامههای ماهوارهای هستند. اندیشهی رسوخِ امواج ماهوارهای
به سیستم صدا و سیما و برخورد سطحی دستاندکاران آن با چنین مسئلهای،
بسیار قابل تأمل است و جای تأسف دارد.
جالب اینجاست که در سیمای مرکز
استانی چون «افلاک» هم به تبعیت از سیمای ملی، همین رویکرد غالب است؛ با
این تفاوت که این «کپیبرداری»، نه دسته اول، که دستهدوم است. نیمنگاهی
به برنامههای سیمای افلاک، این واقعیت تلخ را نمایان میسازد. در آخرین
برنامهی اینچنینی در برنامهی شبانهای که در حال حاضر هم در حال پخش
است(شبهای افلاک)، بخش تازهای به نام «مِکیس» اضافه شده که کپی دستهدوم
نگرش «خندهبازاری» به همان برنامهی «بفرمایید شام» است.؛ با این تفاوت که
قصهای در کار نیست که بخواهد بر اساس آن این نمایش کوتاه طبق برنامه پیش
برود. اطمینان دارم دستاندرکاران این برنامه، معرفی بازیها و مثلاً
غذاهای بومی لرستان را به عنوانِ هدفِ مفهومیِ ساختِ چنین برنامهای عنوان
خواهند نمود که به هیچ عنوان البته توجیه مناسبی نیست.
در یکی از
قسمتهای این برنامه که نگارنده موفق به دیدن آن گشتم، شخصیتها با
لباسهای قدیمی در یک فضای روستایی نشسته بودند و همه چیز بر اساس توانایی
بداهه و به اصطلاح «نمک» بازیگران نمایش پیش میرفت و به نظر نمیرسید پیش
از تولید، ارزیابی مناسبی از آن شده باشد. هنوز به این باور نرسیدهایم که
آنچه ما از دریچهی تلویزیون و به وسیلهی امواج از خودمان ارائه میدهیم،
به عنوان تصور دیگر اقوام از ما به ثبت خواهد رسید. مهمانان این قسمت طنز
لباسهای مضحک و زمخت پوشیده بودند و در قسمت معرفی، شغل خودشان را کشاورز،
چوپان و راننده دو دلال عنوان نمودند که جای تعجب دارد. برای کسانی که
شناختی از لرستان ندارند، این نمایش چه تبعاتی میتواند داشته باشد؟ آیا
برنامهسازان هماستانی به چنین مسائلی فکر میکنند؟ حالا به قسمت مثلاً
خوب این نمایش میپردازیم؛ اول اینکه آیا حتماً لازم است در قالب چنین
برنامهای، بازیها و غذاهای سنتی لرستان معرفی شوند؟ دوم اینکه آیا صرفاً
اشارهای مسخره و کلی به بازی «دالْپَلو» یا غذای «چِزِنَکْ رِغو» در این
نمایش باعث فرهنگسازی و معرفی اصالت شده است؟ آیا اصلاً در زندگی امروزی
جایی برای مصرف یک غذای سرشار از چربی وجود دارد؟
میدانم که بسیاری،
از این سخن برافروخته خواهند شد که فلانی(نگارنده) اصالت و فرهنگ را زیر
سؤال برده است. کما اینکه در سالهای گذشته مقالهای از همین قلم را که در
باب اهمیت زبان و دستهبندی آنها و نوع استفادهی غلط مجریان و
برنامهسازان صدا و سیما از گویشهای مختلف لرستان نگاشته شده بود را، دلیل
مناسبی برای حمله و تخریب دانستند و تا مدتها آن را در فاز دیگری بررسی
نمودند.
واقعیت این است که ساختارهای ضوابطی صدا و سیما چه در سطح
ملی و چه منطقهای به گونهای است که دریچهی ورودی آن به روی افراد مستعد و
خلاق بسته است و به دلایلی کلی امکان ورود بسیاری از آنها به عرصهی
فعالیت در صدا و سیما وجود ندارد. این دریچه در استانی چون لرستان هم به
واسطهی شرایطی که بر آن حاکم است، به مراتب تنگتر و تنگتر است. استفاده
از کاراکترهای غیرخلاق و نخنما شده در همهی برنامههای مرکز افلاک،
نمودِ این نوع نگرش است. در عوض کانالهای مختلف ماهوارهای در نبردی
نابرابر از همهی امکاناتی که در اختیار دارند استفاده میکنند تا به
خانههای ما راه پیدا کنند و البته متأسفانه به فراتر از آنچه برنامهریزی
نمودهاند، نائل گشتهاند و دقیقاً میدانند امواجشان را بر اساس چه
فرکانسهایی ارسال نمایند تا از ظریفترین درزهای ممکن هم به زندگی و فرهنگ
ما رسوخ کنند و سفیر محتوایی آنها باشند.
در این سوی قضیه اما؛
ما عدهای را به خاطر لباسی که میپوشند طرد میکنیم و عدهای دیگر را به
خاطر طرز فکر متفاوتشان و از یاد میبریم که همه متعلق به این آب و خاک
هستیم و آیندهاش برای همهمان اهمیت دارد و پایاش بیفتد در دفاع از
کیانمان از هیچچیز دریغ نخواهیم نمود و تاریخ، در خودش نمونههای فراوانی
به ثبت رسانده است. آری! اینچنین دریچههای ورودی را بر خودیها میبندیم
و از ورود مرموزانهی امواج بیگانه غافل میشویم و نمیترسیم از اینکه
خوابِ تلخی که آن سوی مرزیها برایمان تدارک دیدهاند، تعبیر شود و بشود
آنچه نباید!
واقعیت این است که امروز این قضیه به اثبات رسیده که
هیچکدام از روشهای سلبی کارایی لازم را ندارند و موقتی قلمداد میشوند؛
بهخصوص اگر حیطه، حیطهی فرهنگ باشد که عرصهی ظرایف است و مدیریتاش تنها
از عهدهی کسانی برمیآید که آگاه به این حیطه هستند و چارچوبهایاش را
میشناسند.
هر کجا دیشی برداشته شده، جایش خالی نمانده و اتفاقاً در این
میان لجاجتی هم رشد کرده که معلوم نیست چه عواقبی در پی داشته باشد.
میخواهم با اطمینان به این مسئله اشاره کنم که اگر در حیطهی برنامهسازی
خودمان با قدرت و بر اساس سلایق مختلف عمل کنیم، با وجود انواع و اقسام
گیرندههای تلویزیونی بر بام خانهها، پیروز رقابت ما هستیم و به مرور این
گیرندهها کاراییشان را از دست میدهند و کار به جایی میرسد که تمایلی
برای تهیهی آنها وجود نداشته باشد. البته نقطهی مقابل این چارچوب هم
وجود دارد؛ یعنی اگر با همین ضعف به کارمان ادامه بدهیم، همین روندی که در
حال حاضر حاکم است، البته با حجم گستردهتری بر ما مستولی میشود و اگر حتی
روزانه در صدد برخوردهای فیزیکی و سلبی هم باشیم، نتیجهای عایدمان نخواهد
شد.