خانه اي محقر با سقفي گلي که روشنايي آن با اراده آهنين زني هرگز به خاموشي نگراييده و با بهره اي اندک اين همه تلاش و رنج و کوشش را به جان خريده است.
براستي کدامين عصاره را با عصاره جان خويش به تاخت و تاز گذاشته که از ملل دنيا چيزي جز اين سقف و يک آسمان پر ستاره اندوخته اي ندارد.
زني که دستانش به خراشيدگي دل سوهان است و صورتش به گداختگي سندان آهنگران مي ماند.
شايد غيبت ابدي مرد خانه و يا غرور به ارث برده از زينب (س) او را قول هيچ ترحمي وادار نساخته و در جانش نيرويي نهاده تا يا علي گويان دوشادوش مردان در جستجوي روزي حلال از لابلاي خاک هاي زمين بپردازد و با سرمايه به دست آمده از عرق خويش طفلش را بعد از سال ها به خانه بخت بفرستد.
روستا ديار زنان و مرداني است که زحمت ، بازي اجتناب ناپذير کودکي و بزرگي شان است، مردماني که با عشق و عذاب و زحمت بي پايان از دل خاک سفت و نابارور ثمري بيرون مي کشند که هر کس در هر مقام و موقعيت بدان نيازمند است.
زنان روستايي همانند مردان تمام افکارشان؛ خاک و باد و آب و زمين است و جز آباداني و به ثمر نشاندن نعمات خداوند براي خلف به چيز ديگري نمي انديشند.
اين افراد سرمايه هايي هستندکه جز بهره اي ناچيز از زندگي فقيرانه خويش در قبال روزهاي و شبهاي سخت چيزي جز "خدا قوت" طلب نمي کنند.
بانوان روستا همدوش مردان ساعت ها زير آفتاب داغ به کشت و کار مي پردازند و شيرين ترين لحظات زندگي اين سخت کوشان زماني است که نخستين جوانه هاي سبز محصول شان را در لابلاي کلوخ در هم پيچيده مشاهده مي کنند.
زنان با غيرت روستا رنج و زحمت را به جان مي خرند و علاوه بر کشت و کار ساعت ها در کنار تنور داغ نان مي پزند، تا فرزندان شان گرسنه نمانده و محتاج بيگانه نشوند.
دختران جوان روستا نيز که غيرت و مردانگي را از مادران خود به ارث برده به همراه دام هاي خود از تپه و بلندي بالا مي روند و يا ساعت ها در اتاق هاي نمور و تاريک قالي مي بافند تا باري از دوش پدر و مادر خود بردارند.
تا براستي ما با کدام "خسته نباشيد" به استقبال اين سخت کوشان رفته ايم و کدامين "خدا قوت" خستگي اين همه عذاب را از تن آنها به در مي کند.
زنان و دختران روستايي بروجرد نقش مهمي در توليدات داخلي اين شهر داشته و بر پايه گزارشات ميزان مشارکت زنان روستايي در برخي از روستاها به صد در صد مي رسد.

(ايرنا)